---♡[]ازدواج اجباری![]♡---
P⁴⁹
ات:چیه؟
جونگ کوک:به نظرت عروسیمون کی باشه؟
ات:چرا ول کن نیستی تو...گفتم دوستت ندارم*داد
جونگ کوک:پس گفتی کی باشه؟
ات:😑
جونگ کوک:*خنده
رزی:ای بابا بس کنین
ات:هوم
(وباز هم پرش زمانی به فردا صبح😂)
ات ویو
صبح بیدار شدم دیدم هنوز خیلی زوده برم مدرسه میخواستم دوباره بخوابم که مامانم اومد اتاقم
م ات:ات بیداری؟
ات:آره
م ات:بیا این گوشیت(درجریانین که مادروپدر ات بخاطر فرارش گوشیشو گرفتن تا با جین در ارتباط نباشه ودوباره فرار نکنه )
ات:واقعا؟
م ات:ولی حواست باشه کار اشتباهی نکنی..حالا بیا صبحونه بخوریم
ات:باشه
ات ویو
خیلی خوشهال شدم وقتی خوانوادم گوشیمو بهم دادن...رفتم صبحونه خوردم ورفتم مدرسه با خوشهالی رفتم سمت رزی بهش گفتم
ات:رزی مامان وبابام گوشیمو دادن
رزی:واقعا
ات:اره......ولی فقط......
[ادامه دارد...]
[شرط ها]
(۳۷لایک)
(۳۵کامنت)
______________________________
خب اینسری دیگ فالوور نمیخواد......لایک یادتون نرهههههههه
ات:چیه؟
جونگ کوک:به نظرت عروسیمون کی باشه؟
ات:چرا ول کن نیستی تو...گفتم دوستت ندارم*داد
جونگ کوک:پس گفتی کی باشه؟
ات:😑
جونگ کوک:*خنده
رزی:ای بابا بس کنین
ات:هوم
(وباز هم پرش زمانی به فردا صبح😂)
ات ویو
صبح بیدار شدم دیدم هنوز خیلی زوده برم مدرسه میخواستم دوباره بخوابم که مامانم اومد اتاقم
م ات:ات بیداری؟
ات:آره
م ات:بیا این گوشیت(درجریانین که مادروپدر ات بخاطر فرارش گوشیشو گرفتن تا با جین در ارتباط نباشه ودوباره فرار نکنه )
ات:واقعا؟
م ات:ولی حواست باشه کار اشتباهی نکنی..حالا بیا صبحونه بخوریم
ات:باشه
ات ویو
خیلی خوشهال شدم وقتی خوانوادم گوشیمو بهم دادن...رفتم صبحونه خوردم ورفتم مدرسه با خوشهالی رفتم سمت رزی بهش گفتم
ات:رزی مامان وبابام گوشیمو دادن
رزی:واقعا
ات:اره......ولی فقط......
[ادامه دارد...]
[شرط ها]
(۳۷لایک)
(۳۵کامنت)
______________________________
خب اینسری دیگ فالوور نمیخواد......لایک یادتون نرهههههههه
۹.۱k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.